وبلاگ حلقه ی صالحین پایگاه مقاومت بسیج شهید بهشتی
Welcome To The Saleheen Blog

   بنا بر هشدار کارشناسان ” فیس بوک” از خاصیت اعتیاد آوری برخوردار است. در این مطلب قصد داریم تا شما را با  ۱۵ نشانه  اعتیاد به ” فیس بوک ” آشنا کنیم.

 

 

 



برچسب ها :

 روزه یعنی پرهیز از خوردن و یا آشامیدن.

انواعی از روزه بخشی از کردارهای دینی در برخی ادیان، مذاهب و مکاتب است مانند اسلام، مسیحیت، یهودیت، بودیسم و بهائیت و جز آن‌ها.



برچسب ها :

 به ادامه مطلب رجوع کنید



برچسب ها :

 به ادامه مطلب رجوع کنید



برچسب ها :

  حسن شدي كه غريبي هميشه ناب بماند

رد دو دست ابالفضل روي آب بماند



حسن شدي كه سوال غريب كيست درعالم

ميان كوچه وگودال بي جواب بماند



حسين نيز غريب است اگرشبيه برادر

ولي بناست بقيع حسن خراب بماند



كمي زغصه ي تورخنه كرده است به بيرون

تفاوت زن چون "جعده" و "رباب" بماند



به احترام حسين سه روز مانده به گودال

بناست زائر تو زير آفتاب بماند



برچسب ها :

 به ادامه مطلب مراجعه کنید



برچسب ها :

  سنگ ريزه ها سياه، آسمان كبود، دستهاي مهربان كبود، در سياه، سوخته، مثل سينه ي زمينيان. پهلوي زمان شكسته است. حق دارد آسمان اگر زانو بزند اين همه غم را. سكوت، غم بزرگي است كه گلوي پرنده ها را مي فشارد. بعد از تو، حق دارند اگر نخوانند. ردّ پاها به كدام سو مي روند، وقتي مدفنت، مشام هيچ نسيمي را معطّر نمي كند؟ مبادا كه بي راهه ها دوباره بخواهند نشان تو را از همه ي صراط هاي مستقيم پنهان كنند! كاش نشانه اي به قاصدك ها مي دادي! كاش! سنگ ها بر سوگ تو ندبه مي خواندند؛ در غروبي كه شاخه ات را شكسته بودند، امشب جاي پاي دوست در خانه خالي است و ترنّم مهرباني، بي حديث حضور او خاموش است ... علي شبانه ياس مي كارد، داغ دلش را به خاك مي گويد. اگر چه فردا صبح، از سمت خانه ي همسايه بوي نان آيد. دوباره بغض حسن يا حسين مي گيرد و جاي خالي مادر به خانه مي پيچد. كجاست فاطمه امشب؟ كجاست بانوي نور؟ آرام بخواب، اي شهر! ديگر امشب صداي ناله هاي زهرا كسي را نخواهد آزرد. علي چراغ را خاموش كرده تا شب غريبي او در آغوش طفلانش به سر شود و شب هاي ديگر قصّه ي دنباله داري را براي چاه بازگويد و زمزمه كند:

امشب مدينه در دلش درد است، بانو!
حال و هواي كوچه ها سرد است، بانو!
امشب، دلم پرواز را از ياد، برده است
پهلو به پهلو در دلم درد است، بانو!

چقدر زود رفتي اي اسوه ي وقار! قرآن را بوسيدم، گلبرگ هاي ياس از لا به لاي ورق ها فرو ريخت. ياس ها چقدر شبيه تو آند، فاطمه! اي گمگشته ي بقيع! در شكوه مقام تو حيرانم كه معنويت رشته هاي چادرت دست نياز مي آويزد و معرفت به غبار آستان خانه ات بوسه مي زند!

تمام مظلوميت در چشم هاي علي جمع شده بود و ريسمان، فرياد را در گلويش مي شكست. ديگر وقت نشستن نبود. انگار پيامبر بود كه برخاست و از پس پرده، در مسجد مدينه، سخن گفت، برآشفت و تو ديگر هيچ نگفتي؛ هر چند كودكانت را در برابر ديدگان اشك بار علي در آغوش گرفتي، هر چند علي سي سال تنها شد، هر چند ... گلايه مي كنم از ديوارهاي سرد و خاموش مدينه. از اين كوچه ها كه آشناي ديرينه اند با حضور روشن تو. از اين خشت ها كه لب فرو بسته اند حال آن كه ترنّم لطيف سلام پيامبر را در ذرّه ذرّه ي وجودشان احساس كرده اند.

گلايه دارم از چشمان سرخ اين آفتاب كه هنوز بعد تو ديده به اين كوچه هاي تهي از عطر ياس مي دوزد. شكوِه دارم از ملاقات سرخ در و ديوار خانه با سينه ي پاك تو كه هنوز جاي بوسه پيامبر بر آن تازه بود. 

چه زود او را فراموش كردند و حرفهايش را! چه زود تو را خشمگين كردند و خدا را! امّا من شهادت مي دهم خون تو را و كودك نيامده ات را و فضّه نيز با من همزباني خواهد كرد آغوش گرم و خونينت را! 

بانو در شگفتم كه پس از تو دنيا چگونه از شرم با خاك يكسان نشد؟

آري فاطمه جان! تو را سپاس ياس قصه هاي هميشه كبود من! به تمناي نگاهت از عشق لبريز مي شوم و دست در دستان بهار همرنگ آفتاب مهرباني هايت مي مانم. اي اسوه ي غم انگيز پاييز عشق! 
بوسه هاي ايمانم را تقديم روزهاي فراق از تو مي كنم، آن روزهايي كه حتّي بهار بوي زمستان مي داد و شكوفه هاي ايمان در حال جان دادن بود. چه دردناك بود آن دم كه در دلم غصّه اي جز قصّه ي حقانيت تو نبود. زمان هم نظاره گر روزهاي تلخ مظلوميّت خاندان عزيزت بود و باز هم افسوس كه زبان زمان به تاريخ گره خورد و هرگز نتوانست حرفي بزند!

به كدامين نام بخوانمت بانو! تويي كه از پس آن خزان طوفاني، نا پيدا ماندي و ردّ پاي مزارت را حتّي هيچ چشم داغداري ملاقات نكرد. راز سر به مهر تو را روزي از همين روزهاي نزديك موعود واپسين بر ملا خواهد كرد ... 



برچسب ها :

  خدايا ارشادم كن كه بي انصافي نكنم زيرا كسي كه انصاف ندارد، شرف ندارد.
خدايا راهنمايم باش تا حق كسي را ضايع نكنم كه بي احترامي به يك انسان همانا كيفر خداي بزرگ است.
خدايا مرا از بلاي غرور وخود خواهي نجات ده تا حقايق وجود را ببينم وجمال زيباي تورا مشاهده كنم.
خدايا پستي دنيا و ناپايداري روزگار را هميشه در نظرم جلوه گر ساز تا فريب زرق و برق عالم خاكي مرا از ياد تو دور نكند.
خدايا من كوچكم، ضعيفم، ناچيزم، پر كاهي در مقابل طوفانها هستم. به من ديده عبرت بين ده تا ناچيزي خود را ببينم و عظمت و جلال ترا براستي بفهمم بدرستي تسبيح كنم.
اي حيات با تو وداع مي كنم با همه زيباييهايت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه كوهها وآسمانها و درياها و صحراها، با همه وجود وداع مي كنم. با قلبي سوزان و غم آلود به سوي خداي خود مي روم واز همه چيز چشم مي پوشم. اي پاهاي من، مي دانم شما چابكيد، مي دانم كه در مسابقه هاي گوي سبقت از رقيبان ربوده ايد، مي دانم فداكاريد، مي دانم كه به فرمان من مشتاقانه به سوي شهادت صاعقه وار به حركت در مي آييد،اما من آرزويي بزرگتر دارم، من ميخواهم كه شما به بلندي طبع بلندم، به حركت درآييد، به قدرت اراده آهنينم محكم باشيد، به سرعت تصميمات و طرحهايم سريع باشيد.اين پيكر كوچك ولي سنگين از آرزوها ونقشه ها و اميدها و مسئوليتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانيد. اي پاهاي من در اين لحظات آخر عمر آبروي مرا حفظ كنيد. شما سالهاي دراز به من خدمت كرده ايد، از شما مي خواهم كه در اين آخرين لحظه نيز نيروي وظيفه ي خودرا به بهترين وجه ادا كنيد. اي پاهاي من سريع و توانا باشيد، اي دستهاي من قوي و دقيق باشيد، اي چشمان من تيزبين و هوشيار باشيد، اي قلب من، اين لحظات آخرين را تحمل كن، اي نفس، مرا ضعيف و ذليل مگذار،چند لحظه بيشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول ميدهم كه چند لحظه ديگر همه شما در استراحتي عميق و ابدي آرامش خودرا براي هميشه بيابيد و تلافي اين عمر خسته كننده و اين لحظات سخت وسنگين را دريافت كنيد. چند لحظه ديگر به آرامش خواهيد رسيد، آرامشي ابدي. ديگر شما را زحمت نخواهم داد. ديگر شب و روز استثمارتان نخواهم كرد. ديگر فشار عالم و شكنجه روزگار را بر شما تحميل نخواهم كرد.ديگر به شما بي خوابي نخواهم داد وشما ديگر از خستگي فرياد نخواهيد كرد. از درد و شكنجه ضجه نخواهيد زد. از گرسنگي و گرما وسرما شكوه نخواهيد كرد. وبراي هميشه در بستر نرم خاك، آرام وآسوده خواهيد بود. اما اين لحظات حساس، لحظات وداع با زندگي و عالم، لحظات لقاي پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ بايد زيبا باشد.
خدايا ! وجودم اشك شده، همه وجودم از اشك مي جوشد، مي لرزد، مي سوزد و خاكستر مي شود. اشك شده ام و ديگرهيچ، به من اجازه بده تا درجوارت قرباني شوم وبر خاك ريخته شوم و از وجود اشكم غنچه اي بشكفد كه نسيم عشق و عرفان و فداكاري از آن سرچشمه بگيرد.
خدايا تورا شكر مي كنم كه باب شهادت را به روي بندگان خالصت گشوده اي تا هنگامي كه همه راهها بسته است و هيچ راهي جز ذلت وخفت و نكبت باقي نمانده است مسح توان دست به اين باب شهادت زد و پيروز مند و پر افتخار به وصل خدايي رسيد.

منبع: كتاب آيينه انقلاب (بسج مداحان)



برچسب ها :

  * بايد از ابزار و تكنولوژي غرب براي انتقال مفاهيم و پيام ناب ديني بهره برد ( غرب ابزار را در اختيار دارد اما منطق نداشته و پيام آنان مبتني بر عقلانيت نيست.) 

* در فضاي مجازي، نيروهاي ارزشي خوب عمل مي كنند اما داراي انسجام و سازماندهي نيستند كه بايستي يك تشكيلات منسجم را راه اندازي كنند تا در اين فضا نيز دشمن را به شكستي ذليلانه بكشانيم.



برچسب ها :

  * يكي از نيازمندي ها انضباط بخشيدن به فكر و دل در جهت ارزشهاست. كه بخش زيادي به حوزه اطلاع رساني و بصيرت بخشي برمي گردد.

* كمتر از 10% از بسيجيان كه در ساختار رسمي بسيج هستند از طريق نامه، دستورالعمل، جزوه آموزشي يا دوره آموزشي اطلاعات كافي را كسب مي كنند. اما بخش اعظم بسيجيان بايد از طريق رسانه جمعي اطلاعات را دريافت كنند كه متأسفانه ما فاقد آن هستيم. روابط عمومي رياست جهت تحقق اين رسالت را اندازي شده است. 

* در حوزه ارتباطات ما بايد بتوانيم در همه جا حضور داشته باشيم هركس شادي برايش پيش آمد بايد تبريك بگوئيم. اگر افتخاري كسب كرده بايد تبريك بگوئيم اگر كسي برايش مصيبتي وارد شد پيام تسليت بدهيم و .... . سازمان بسيج مستضعفين به علت وسعتي كه دارد بايد همه جا حضور داشته باشد.

* بسيج به عبارتي يك روابط عمومي است با شبكه بزرگي از مردم در ارتباط است و مواضع انقلاب را با آنها بيان مي كند و انگيزه و آگاهي براي حضور در عرصه به آنها مي دهد. 

* تبليغاتي كه مي خواهيم انجام بدهيم نبايد متكي به شخص باشد ادبيات خيلي صميمانه باشد نه براي تبليغ خود باشد ، بايد محور تبليغ، پيام باشد.

* در حوزه خبر ما هم بايد كنش و هم واكنش داشته باشيم و نبايد فقط رصد كنيم كه آنها چه گفته اند.

* بايد بتوانيم محورهاي اصلي فكركردن در حوزه فرهنگي- اجتماعي و ..... را از طريق رسانه به روز در اختيار بدنه بسيج قرار دهيم.

* يكي از اصلي ترين ابزارها رسانه است كه بايد آنها را تحت تأثير فعاليت هاي خود قرار دهيم. بايد در بحث ارتباط با رسانه ها سناريو و برنامه داشته باشيم. بايد ببينيم چه كاري انجام دهيم كه كارها بهتر بازگو شود.

* با وجود 86000 پايگاه بسيج در مساجد، مدارس، دانشگاه ها و ادارات و... بسيج بزرگترين رسانه است كه بايد بتوانيم از اين فرصت براي جريان سازي يكپارچه بهره بگيريم. رسانه بسيج، عظيم ترين ظرفيت رسانه اي است.



برچسب ها :